یادش به خیر بچگیام
شیطنت و دلخوشی هام
مشق و کتاب و مدرسه
جدول ضرب و هندسه…
این شعر گوشنواز همیشه برایم آشناست و یادآور تمام خاطرات شیرین دوران کودکی من …
روزهایی که انگار همین دیروز بود…
دورانی پر از آرزوها و شیطنتهای شیرین بچگانه… دورانی رؤیایی…
مرور خاطرات زیبای کودکی لبخندی بر لبانم مینشاند و اشک از چشمانم جاری میسازد…!
زمانهایی که خیلی زود دیر شدند… زمانهایی که تنها دلخوشیم بازی و زیر لب زمزمه کردن اشعار کودکانهام بود… دست در دست باران و همقدم با آب…
زمانهایی که همبازی پرندگان و پروانههای رنگارنگ میشدم و هم زبان گنجشک های روی شاخه های زیبای درختان…!
دفتر خاطراتم را که ورق میزنم، غرق در دست خط ها و جملات شیرینی میشوم که معنای کودکیام بودند…!
در صفحهای از این برگه های رنگی، شعری زیبا و آشنا حواسم را پرت میکند…
همان شعر زیبای» باز باران…»
چقدر برایم خاطره ساز بود…!
احساس میکنم خیلی زود در کتاب زندگی کودکیهایم را ورق زدم!
یادش به خیر آن روزها…! که دیگر هر گز بر نمیگردند ولی خاطراتشان تا ابد همراه من است
اگر عکس واضح نیست اینو بنویس،
معرکه هم یادت نره 🙏🙏🙏🌹❤️